Bazigar
دوباره بازیچه شدم توی تئاتر زندگی
تو این نمایشنامه دل شکسته شد به سادگی
نقشِ نبودن واسه تو
نقشِ شکستن واسه من
صندلی خالی از تو شد
ای بی صدا حرفی بزن
پیاده تا نبودنت رفتم و تنهاتر شدم
توی تئاتر زندگی بغض ِ یه بازیگر شدم
پیاده تا نبودنت رفتم و تنهاتر شدم
توی تئاتر زندگی بغض ِ یه بازیگر شدم
دنیایِ ما کاغذی بود٬ فقط دکور بود و همین
گلوله های برفیمون آب نشدن روی زمین
قصه به آخرش رسید٬ تکرارِ تلخ خواهشم
تو صحنه بی تو حالا من٬ غمگین ترین نمایشم
پیاده تا نبودنت رفتم و تنهاتر شدم
توی تئاتر زندگی بغض ِ یه بازیگر شدم